دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۳
ما در این قسمت برآنیم که به معرفی این چهارده علم بپردازیم تا آشنایی اجمالی برای طلاب و کسانی که می خواهند به صورت صحیح ادبیات را بخوانند حاصل شود
در اولین بخش به معرفی علم لغت می پردازیم باشد که دوست داران علم ادبیات را مشوقی در راه یادگیری آن باشد.
برای خواندن این مقاله به ادامه مطلب مراجعه کنید
این کلمه وجیزهاى گرانقدر در تدوین لغت عرب است:
بسم الله الرحمن الرحیم
إلهى اى آن که آدمى را به گوهر بیان امتیاز دادى، و به تشریف دانش و فرهنگ شرف اختصاص بخشیدى، بهترین لغتى که کلید همه مشکلهاست و قفل دهان بدان گشوده مىشود، نام گرامى تو و حمد و ثناى ذات کبریائى تو است. درود بر روان همه فرستادگانت بویژه بر حضرت خاتم که به شیواترین لغت او را فرستادهاى و به بهترین کتابش برگزیدهاى، و بر آل او که هر یک ترجمان لغت حقاند.
تعریف علم لغت و فایده آن:
علم لغت به هر زبانى باشد عبارت از دانستن و پىبردن به معانى کلمات آن است. و منفعت آن یافتن و رسیدن به علوم و حقایقى که اختصاص به آن زبان دارد، لذا هر قومى که دانش و تمدّن آنها بیشتر باشد زبان آنها زود رواج یابد و همه را فرارسد، زیرا که دیگران براى رسیدن به کمال آنان که ضعیف را تقلید از قوى ضرورى است به فراگرفتن زبانشان که دانستن لغت آنان است ناچارند.
مثلا تا زمان پیدایش تمدّن یونان هیچ قومى به پایه آنان نرسیده بودند. دانشمندان بزرگى از آن سرزمین برخاستند در رشتههاى گوناگون علمى از فنون حکمت و ریاضى و غیره کتابهاى بسیار سودمند تألیف کردند و در سرتاسر جهان شهرتى بسزا یافتند که دیرى نگذشت زبان یونانى زبان علمى جهان شد و دیگران براى دریافت علوم و معارف آنها به آموختن زبانشان همّت گماشتند و کتابها نوشتند حتى پیروان حضرت مسیح (علیه السلام) کتاب انجیل او را به زبان یونانى نوشتند، و لفظ انجیل هم کلمه یونانى است یعنى مژدهدهنده، با آن که زبان اصلى خود آنها و حضرت عیسى عبرى بود، و تا هزار سال زبان یونانى زبان بین المللى و در جهان منتشر بود تا آن که پیغمبر اسلام حضرت خاتم الأنبیاء محمد بن عبد اللّه (صلّى الله علیه و آله) در سرزمین عربستان ظهور کرد و کتاب آسمانى خود قرآن را از جانب خداوند متعال به عربى آورد و اوضاع جهان دگرگون شد.
چون قرآن به میان آمد از هر علم درى به روى جهانیان بگشود، و در هر قسم برتر از اندیشه یونانیان و بالاتر از افکار ایشان گفتارى تازه آورد که به خوبى در دلها جا کرد و دانشمندان سر تسلیم به پیش او نهادند و اهتمام تمام در فراگرفتن قرآن و دانستن الفاظ و معانى آن داشتند تا کمکم علم قرائت پیش آمد، و براى حفظ ترکیب جملهها و خطاى در اعراب و بناء و صحّت و اعتلال، کتبى در نحو و صرف نوشتند. و براى دانستن معانى قرآن احتیاج به لغت و تاریخ و جغرافیا و کلام و حکمت و فقه و مانند آنها پیدا شد. و براى معرفت قبله بلاد و تمییز اوقات بحث از هیئت و نجوم و شعب ریاضى پدید آمد. و ... که چندى نگذشت آن کتاب آسمانى همه را رسیده، و آن علوم مورد نیاز همگى شد، و زبان عربى زبان علمى جهان گردید، و زبان هزار و اندى یونانى در بستر خاموشى بخفت.
گفتارى پیرامون لغت عرب:
لغت عرب در فصاحت و بلاغت و عذوبت و لطافت به پایه اى است که لغت دیگر بدان نرسد. و در غرابت به حدّى که به زیاده و نقصان حرکتى یا حرفى از یک لفظ، و یا در احوال و کیفیات ترکیب و تألیف الفاظ از تقدیم و تأخیر در یک جمله معانى گوناگون حاصل گردد چه این زبان را بیش از زبانهاى دیگر در بلاغت و فصاحت احکامى است که اختصاص به خود او دارد، و اگر آنگونه اعتبارات را در زبان دیگر بکار برند لغو و بیهوده باشد و مفید آن معنى نخواهد بود.
این قسم را که از کیفیّت ترکیب مفردات، معانى متفاوت حاصل گردد، علماى ادب علم معانى و بیان گویند؛ و بحث این قسم از بحث مفردات لغت جداست چه در مفردات لغت، مقصود دانستن معانى مفرده آنها است؛ اما در کیفیت ترتیب و ترکیب لغات به مقتضى احوال و اوضاع، لطایف و دقایق دیگر در پیش آید که باید از زبان مخصوص همان قوم و موارد محاوراتشان تحصیل کرد و تعلیم نمود.
و همانطور که علم به وضع مفردات لغت، هر قومى احتیاج به سماع از آن قوم دارد، علم به احوال و کیفیّات جملهها و مرکّبات نیز محتاج به سماع است وگرنه از علم به وضع لغت تنها بلاغت آن زبان را نتوان دریافت.
در این اوان بعضى از دانشمندان اصولى به خلاف رفته است و قسم دوم را محتاج به وضع و سماع ندانسته است بلکه تنها علم به مفردات الفاظ را کافى دانسته است که اگر کسى به وضع مفردات الفاظ هر قوم آگاه شود در کیفیّت ترکیب نیاز به دانستن وضع و سماع ندارد و خود تواند معانى مقصوده را تحصیل کند.
و لکن این سخن و نظرى است که در پیرامون آن نیکو تأمّل نشده است و گوینده آن سخت اشتباه کرده است، و صحّت گفتار ما بر شخص خبیر پوشیده نیست.
مثلا مردى به عیسى بن عمرو که استاد در زبان عرب و آشناى به کیفیّات ترکیب آن بود، گفت: من در کلام عرب تکرار مىبینم زیرا که این سه جمله گفتارشان: «زید قائم، إنّ زیدا قائم، إنّ زیدا لقائم» به یک معنى است. عیسى بن عمرو در جوابش گفت: اینچنین نیست که مىپندارى، بلکه هر یک را معنى خاصّ است که دیگرى مفید آن نیست چه جمله «زید قائم» را براى شخص خالى الذهن آورند. و «إنّ زیدا قائم» را براى آن که ثبوت قیام را براى زید شنیده ولى انکار در اسناد آن به زید دارد. و سومى را براى آن که انکار او از دومى شدیدتر است و بیشتر اصرار به انکار دارد، پس به اختلاف احوال دلالت جملهها نیز اختلاف یابد. این بحث را خطیب در اسناد مطوّل نیز پیش آورده است.
یاد آن بهار زندگانى و روزگار جوانى به خیر که معانى مطوّل را در مسجد جامع آمل در محضر مبارک استاد بزرگوار پیر روشنضمیر حجة الاسلام حاج شیخ احمد اعتمادى مشائى (رضوان الله علیه) درس مىخواندیم، و بحث در باب اسناد مطول به مطلب یادشده رسیده بود که:
و إن کان المخاطب منکرا للحکم حاکما بخلافه وجب توکیده بحسب الإنکار قوة و ضعفا، فکلّما ازداد فی الانکار زید فی التأکید کما قال الله تعالى حکایة عن رسل عیسى (علیه السلام) إذ کذّبوا فی المرة الاولى: إنا الیکم مرسلون مؤکّدا بإنّ و اسمیّة الجملة؛ و فی المرة الثانیة: ربّنا یعلم إنا إلیکم لمرسلون مؤکدا بالقسم، و إنّ، و اللام، و اسمیّة الجملة؛ لمبالغة المخاطبین فی الإنکار حیث قالوا: ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ
مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ.
حاصل این که خداوند سبحان در سوره مبارکه یس از آیه چهاردهم حکایت فرموده است از فرستادگان عیسى پیامبر (علیهم السلام) به انطاکیه که مردم انطاکیه فرستادگان عیسى پیامبر را دربار نخستین تکذیب کردند فکذبوهما ...، و آن فرستادگان در ردّشان فرمودند: إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ؛ و بار دوم که مردم انطاکیه در انکار تشدید کردند که قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا ...، فرستادگان نیز در تأکید تشدید کردند و فرمودند: رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ.
غرض این که مرحوم استاد اعتمادى براى تفهیم مطلب کتاب فرمود:
هر گاه شخص خالى الذهن را مىخواهید خبر دهید حرف تاکید نیاورید و جمله را مؤکد نکنید، مثلا بگویید: «زید قائم».
و اگر خبر شما را انکار کرد و قبول نکرد، آنگاه خبر را مؤکّد کنید و بگویید: «إنّ زیدا قائم». باز اگر در انکار اصرار کرد شما هم تأکید را تشدید کنید و بگویید: «إنّ زیدا لقائم». و باز اگر سر باز زد و از قبول خبر امتناع کرد شما نیز تاکید را بیشتر کنید و بگویید: «و اللّه إنّ زیدا لقائم».
عرض کردیم: حاجى آقا باز اگر انکار کرد و قبول نکرد چه کنیم؟ برافروخت و فرمود: کسى که با قسم خوردن به نام خدا قبول نمىکند باید از او اعراض کرد.
بدنبال بحث پیش از نقل حکایت استاد گوییم: از این جهت که علم به احوال و کیفیات جملهها و مرکبات نیز مانند علم به وضع مفردات لغت هر قوم احتیاج به سماع از آن قوم دارد، طبقات گفتار ادباى هر زبان بلند و پست دارد، در این معنى شاعر چه نیکو گفته است:
در بیان و در فصاحت کى بود یکسان سخن |
گرچه گوینده بود چون جاحظ و چون اصمعى |
|
در کلام ایزد بیچون که وحى منزل است |
کى بود تبّت یدا مانند یا ارض ابلعى |
|
و زبان عربى در کمال و تمام هم دریاى وسیعى است که تاکنون هیچ لغت و زبان به این وسعت و پایه پیدا نشد چنانکه پیغمبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أوتیت جوامع الکلام و اختصر لی الکلام اختصارا».
خطبههاى طولانى و قصیدههاى عربى بسیارى از ادباء را مىنگریم که برخى از آنها اصلا از حروف بىنقطه، و بعض دیگر به کلّى از حروف نقطهدار است که حتى یک حرف الف هم در آن بکار برده نشده است و هر یک بهخوبى مفید معنى است.
سواطع الالهام نامى کتابى است که یک دوره تفسیر قرآن کریم تصنیف ابو الفیض فیضى به عربى است و بسان کتب عادى معمولى معنىبخش است. کتاب اسس الاصول یک دوره در فنّ اصول است و مانند اسمش بىنقطه است.
ملمّع الطهور طهور همدانى مشتمل بر 3636 شعر عربى و فارسى بدون نقطه است و همه به قافیه میم که در حکم یک قصیده میمیّه است.
سید علیخان مدنى در کتاب انوار البدیع چند قصیده طولانى آورده که قافیه ابیات هر قصیده یک کلمه است و همان کلمه در هر شعرى یک معنى خاصّ مىدهد.
خطبهاى منسوب به امیر المؤمنین امام على (علیه السلام) است که چند صفحه است و از اول تا آخر آن یک حرف الف بکار برده نشده است:
قیل اجتمع اصحاب محمد (صلى الله علیه و آله و سلّم) فتذاکروا أیّ الحروف أدخل فی الکلام؟ و أجمعوا أنّ الألف أکثر دخولا من سائر الحروف، فقام أمیر المؤمنین (علیه السلام) و خطب بدیهة هذه الخطبة المونقة و هی: حمدت من عظمت منته، و سبغت نعمته، و سبقت غضبه رحمته ...
یعنى: گویند تنى چند از یاران پیامبر گرد آمده بودند و سخن به میان آمد که کدام حرف در گفتار بیشتر بکار مىرود؟ همگى گفتند حرف الف، پس امام على برخاست و این خطبه شگفت بىالف را بىاندیشه بگفت.
من از مفصّل این نکته مجملى گفتم |
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل |
|
سبب پیدایش و تدوین کتب لغت عربى
چون احکام اسلام و علوم آن مبنى بر قرآن و حدیث است و هر دو به لفظ عربى، و عرب هم بعد از ظهور اسلام براى فتح بلاد و ترویج دین و نشر آثار و احکام إلهى با عجم آمیختند و زبانها عجم و لغات آنان در عرب راه یافت، و بیم آن بود که بر اثر این اختلاط و آمیزش، لغت اصلى اصیل عرب و فصاحت و بلاغت آن به طول عهد فراموش گردد و در علم قرآن و حدیث به روى مردم بسته گردد، لذا در وهله اولى علم به لغات عرب از تفصیل لغاتى که دالّ بر ذات باشند و آنهایى که بر معانى و أحداث دلالت دارند، و بیان کلمات دال بر اشخاص و الفاظ متباینه و مترادفه و مشترکه، و از همه مهمتر تمیز اصیل لغات از دخیل، اهمّ مىنمود چه علم به آن کلید سایر علوم قرآن و حدیث است، و تا علم به آن حاصل نشود معرفت به آنها میسّر نگردد؛ از این روى و بدین سبب برخى از دانشمندان در صدر اسلام دراینباره دامن همت به کمر زدند و رنجها بردند تا خدمت به فرهنگ دین و جامعه اسلامى نمودند. به خصوص که اعتناى آنان به لغت فصحاء و بلغاء عرب بود که در نزد همه جودت گفتارشان مسلّم باشد نه از همه عرب.
مثلا محاورات و لغات قریش را که افصح لغات بود از جهت دورى آنان از بلاد عجم و عدم آمیزش با آنها؛ و سپس لغات طایفه ثقیف و هذیل و خزاعه و بنىکنانه و غطفان و بنىاسد و بنىتمیم و قیس غیلان و امثال آنان که با قوم دیگر معاشرت و حشر نداشتند و لغت اصیل آنان بر اثر اختلاط با دیگران تغییر نیافته و تحریف نشده معتبر داشتند؛ و به لغات قبایل ربیعه و لخم و جذام و غسان و ایاد و قضاعه عرب یمن و حمذان و خولان ازد که با اقوام فرس و روم و حبشه و زنگ و دیگر طوائف محشور بودند اعتماد نکردند.
جوهرى در اول صحاح گوید:
... فانى قد أودعت هذا الکتاب ما صحّ عندی من هذه اللغة التى شرّف الله
منزلتها، و جعل علم الدین و الدنیا منوطا بمعرفتها ... بعد تحصیلها بالعراق روایة و اتقانها درایة، و مشافهتی بها العرب العاربة فی دیارهم بالبادیة، و لم آل فی ذلک نصحا و لا ادّخرت وسعا ...
جوهرى در صحاح، حدود پنجهزار بیت از شعراى اصیل عرب را در بیان لغات شاهد آورده است. و ندانم کجا دیدهام در کتاب که جوهرى مدّت بیست سال براى جمعآورى لغات اصیل عرب در میان عرب عاربه فحص و بحث و جدّ و جهد نموده است. در کتب رجال او را در علم و فطانت و ذکاوت، نادره دوران و اعجوبه زمان گفتهاند. جوهرى نخستین کسى است که لغات عربیه را به ترتیب حروف هجا مرتّب کرده است.
این مرد بزرگ در راه وصول به هدف شریف فرهنگى خود از کثرت سیر سهمگین در بلاد و قرى و به وادى سوزان عربستان بدین فکر افتاد که شاید بتواند راه چارهاى اندیشد و وسیله طیران اختراع کند تا از جایى به جایى پرواز کند- چنانکه قبل از او وسیله طیران براى سلیمان پیغمبر (علیه السلام) بلکه به شهادت تاریخ براى برخى از مردم عصر او نیز بوده است- تا این که به بلند اندیشى و نبوغ فکرى خود وسیلهاى براى طیران اختراع کرد جز این که در هنگام امتحان، حادثه سقوط بدو روى نمود و سبب وفات او شد؛ و دیگران به جاى این که آن نظر بلند چنان نابغه زمان را دنبال کنند و آن وسیله اختراعى او را تکمیل کنند و به نتیجه مثبت برسند- چنانکه دیگران بعد از چند قرن بدان رسیدهاند- آن جناب را به اختلال عقل منسوب کردهاند و گفتهاند:
انّه تغیّر عقله و عمل دفّتین و شدّهما کالجناحین و قال: أرید أن أطیر و قفز به من علو فهلک.
یعنى اختلال عقل بدو روى آورد و دو تختهاى را مانند دو بال به یکدیگر بست و گفت: مىخواهم پرواز کنم و از بلندى افتاد و مرد.
به موضوع بحث برگردیم:
دأب مفسّرین قرآن کریم هم بر این شیوه پسندیده یادشده جارى شده است که
در اثبات معنى لغتى از قرآن کریم به شعرى از شاعر عرب اصیل تمسک نمایند چنانکه در تبیان شیخ طوسى و مجمع البیان طبرسى و تفسیر ابو الفتوح رازى و کشّاف زمخشرى و سایر تفاسیر معتبره، مشهود است.
و همچنین در کتب فقهى بخصوص از فقهاى پیشین بسیارى از این گونه استشهادات را در موارد گوناگون مىبینیم.
ادباء هم در کتب ادب به همین طریق رفتار نمودند. مثلا تفتازانى در باب مسندالیه مطوّل، قول محمد بن اسماعیل ثعالبى را در این بیت در تقدیم تأکید بر مؤکّد:
بنیت بها قبل المحاق بلیلة |
فکان محاقا کلّه ذلک الشهر |
|
مردود دانسته است، با این که ثعالبى ادیبى بلند آوازه، و صاحب تألیفات مفید از قبیل یتیمة الدهر، فقه اللغة، سحر البلاغة، سرّ الأدب، و غیرها است؛ و به قول دمیرى در حیاة الحیوان: «رأس المؤلّفین و امام المصنّفین» است. و حق هم با تفتازانى است و علّتش این است که ثعالبى اصلا نیشابورى است و در دستور زبان هر قوم و لغات آنها باید به فصحاى آن زبان رجوع کرد و به گفتههاى آنان اعتماد و استناد نمود تا بر دیگران حجّت باشد.
اعتناى به اشعار فصحاى عرب
چون بحث از لغات قرآن و احادیث، بخصوص از غریب و مشکل آن دو، مورد گفتگوى مسلمانان شد، و چنانکه گفتهایم زبان هر قوم را از گفتار فصحاى آنان باید استشهاد کرد، لذا این موضوع از اهمّ دواعى براى جمع کردن و فراهم نمودن اشعار فصحاى عرب از قبیل ملک ضلّیل، امرئ القیس و أعشى و زهیر و عنتره و لبید بن ربیعه و عدیّ بن زید و نابغه و طرفه و عید بن الأبرص و أمیة بن ابى الصّلت و امثال آنان، شده است.
سیوطى در الإتقان فى علوم القرآن (چاپ مصر، ط 1، ج 1، ص 121) که حقّا در موضوع خود کتاب مفیدى است، از ابن انبارى بحثى به میان آورده است که
صحابه و تابعین براى تبیین غریب القرآن و مشکل آن بسیار به شعر شعراء تمسّک مىجستند و بدان احتجاج مىنمودند، و گروهى این را روا نداشتند و گفتند در این کار شعر را اصل قرآن قرار دادهاید، و چگونه روا باشد براى معانى کلمات قرآن احتجاج به شعر نمود و حال این که شعر در قرآن و حدیث مذموم است؟
ابن انبارى در جواب این گروه گفته است که آنان سخت به اشتباه رفتند، و آنچه پنداشتند که ما شعر را اصل قرآن دانستهایم خطا است و چنین نیست، بلکه چون قرآن به لسان عربى مبین نازل شد ما لغات غریب آن را به گفتار فصحاى این زبان تبیین و تفسیر مىنماییم.
پس از آن ابن انبارى از سیره ابن عباس تمسّک جسته است که
الشعر دیوان العرب فإذا خفی علینا الحرف من القرآن الذی أنزله بلغة العرب رجعنا إلى دیوانها فالتمسنا معرفة ذلک منه.
باز ابن عبّاس گوید: «إذا سألتمونى عن غریب القرآن فالتمسوه فی الشعر فإنّ الشعر دیوان العرب».
سپس سیوطى گفتگویى از مردى بنام نافع بن ازرق با ابن عباس را عنوان کرده است که آن مرد قریب دویست لغت قرآن از ابن عبّاس پرسیده و همه را ابن عباس به شعرى فصیح استشهاد نموده و جواب داد. مثلا از او پرسید معنى وسیله در قرآن کریم: و ابتغوا الیه الوسیلة چیست؟ ابن عباس گفت: وسیله به معنى حاجت است. آن مرد گفت آیا در زبان عرب وسیله بدین معنى آمده و استعمال شده است؟ گفت آرى، مگر نشنیدهاى گفتار عنتره را:
إنّ الرجال لهم إلیک وسیلة |
إن یأخذوک تکحّلی و تخضّبی |
|
(دیوان عنترة بن شدّاد، ط بیروت، ص 96).
لذا اسلام حقّى عظیم بر گردن شعراى زمان جاهلیت دارد چه آن مردگان در حقیقت به انفاس قدسیه قرآن کریم زنده شدهاند، و به طفیل آیات إلهى اشعار آنان در صفحه روزگار نقش بست، و به آنان اهمیّت بسزا دادهاند، وگرنه در بوته
فراموشى دستخوش محو و اضمحلال بودند.
کتب لغت و رجال آن
نخستین کسى که براى جمعآورى لغات عرب همّت گماشته است و گوى سبقت را از همگنان و همگان ربوده است، به شهادت تاریخ، خلیل بن احمد فراهیدى است که کتاب عین را در آن لغت تألیف نموده است.
و هم خلیل اول کسى است که علم عروض را اختراع کرده است و آن را از قوه به فعل درآورده است، و هم خود شاعرى در سخنورى ماهر بوده است. و گویند پدر او اوّل کسى است که بعد از پیغمبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) به احمد نامیده شده است.
خلیل کتاب عین را به ترتیب حروف معجم تبویب نموده است و در ترتیب آنها به مخارج حروف اعتماد کرده است، یعنى ابتداء به حروف حلق کرده است، و بعد از آن به حروف حنک، و پس از آن به حروف اضراس، و سپس به حروف شفه؛ و حروف علّه را آخر قرار داده است، بدین تفصیل و ترتیب:
ع ح ه خ غ ق ک ج ش ص ض س ر ط د ت ظ ذ ث ز ل ن ف ب م و ا ى.
رسم پیشینیان در نامگذارى تألیفاتشان این بود که کتاب را به هر کلمه و لفظى که افتتاح مىشد نام مىنهادند، از این روى خلیل چون کتاب لغتش به حرف عین آغاز شد آن را کتاب عین نامید. وى در سنه 170 هجرى به سنّ 74 سالگى درگذشت.
پس از خلیل، دانشمندانى یکى پس از دیگرى در تکمیل و تنقیح و جمع شواهد لغات سعى بلیغ نمودهاند تا این که نوبت به ابو نصر اسماعیل بن حمّاد جوهرى فارابى رسید، این مرد در حجاز و بلاد ربیعه و مضر مدتى بسیار بسر برده لغات عرب را مشافهة از آنها استماع نموده است و چنانکه گفتهایم خود در اوّل کتابش آن را نقل کرده است و کتاب صحاح را نوشته است. و بعد از جوهرى، جمال الدین قرشى ابو الفضل محمد بن عمر بن خالد صحاح را تلخیص کرده است، و به فارسى ترجمه نموده است، و رموزى براى اشاره به ابواب ششگانه ثلاثى مجرد وضع کرده است، و آن را الصراح من الصحاح نامیده است که به صراح اللغه شهرت دارد، و مانند صحاح چند بار به طبع رسیده است.
و نیز صحاح را محمد بن ابى بکر بن عبد القادر رازی متوفى 666 ه ق، تلخیص نموده است و آن را مختار الصحاح نام کرده است که در بیروت به طبع رسیده است.
و همچنین دانشمندانى بنام در این امر خطیر- اعنى معرفت لغات و لسان عرب و تکمیل و تنقیح و جمع شواهد- اقدام کردهاند و کتابهایى بسیار گرانقدر و ارزشمند در بیان غریب القرآن و غریب الحدیث نوشتهاند که محقق فاحص و باحث در فهم حدیث و قرآن، ارج و ارزش آن را ادراک مىکند و مىداند که این بزرگان چه خدمت عظیم به علوم و معارف کردهاند و چه حقى بر علم و عالم دارند.
از این سلسله کتب قیّمه است: غریب الحدیث ابو عبید قاسم بن سلّام هروى متوفى سنه 224 ه که در حیدرآباد دکن هند در چهار جلد به طبع رسیده است.
و غریب الحدیث عبد الله بن مسلم بن قتیبه، معروف به ابن قتیبه دینورى، متوفى 276 ه که در سه مجلد در عراق به طبع رسیده است.
و غریب الحدیث جار الله محمود زمخشرى متوفى 583 ه، به نام الفائق فی غریب الحدیث که در چهار مجلّد در مصر به طبع رسیده است.
و النهایة فی غریب الحدیث و الأثر معروف به نهایه اثیریّه، تألیف مبارک بن اثیر جزرى متوفى 606 ه.
ابن اثیر در دیباچه کتاب شریف نهایه، در تاریخ و ترتیب تصانیف غریب الحدیث با ذکر مصنّفین و زمان و عصر آنان مقالتى بسیار ارزشمند و سودمند دارد که در موضوع خود اهمیّت بسزا دارد و براى شخص محقق متتبع نیک بکار آید.
و هر آینه شایسته این بود که به فارسى ترجمه شود و در این کراسه درج شود،
و لکن به همین اندازه که یادى از آن شده است اکتفاء مىکنیم و پژوهنده گرامى را بدانجا ارجاع مىدهیم. نسخهاى خطى ملخص نهایه ابن اثیر به نام الدر النثیر تاریخ تألیف آن 907 ه، و تاریخ کتابت آن 1054 ه، در کتابخانه محقّر این حقیر موجود است. نسخه یاد شده کامل و تمام به قطع وزیرى و کاغذ سمرقندى در 394 صفحه است.
پس از جوهرى صاحب صحاح، نوبت به ابن منظور صاحب لسان العرب رسیده است. این مرد بزرگ نیز در استشهاد لغات به اشعار و جمع و ترتیب آن رنج بسیار برده است، و در تبویب لغت و ترتیب آن روش صحاح را اختیار کرده است. پس از وى عالم متبحّر محمد بن یعقوب شیرازى معروف به فیروزآبادى کتاب القاموس المحیط را در لغت عرب نوشته است که مورد اعتماد علماء گردیده است و در فهم معانى الفاظ عرب بدان استناد مىنمایند.
صاحب قاموس بر صحاح جوهرى بسیار نظر دارد و غلط و اشتباه آن را در ضمن لغات تذکر مىدهد. و نیز محققانى دیگر در لغت عرب بسیارى از معانى صحاح جوهرى را تصحیف و غلط دانستهاند.
و چون قاموس فیروزآبادى به پایهاى رسید که متداول و متعارف شد و در دسترس همگى و مورد نیاز آنان قرار گرفت، بعضى از دانشمندان آن را شرح فرموده است، و بعضى دیگر به فارسى ترجمه کرده است:
زبیدى (محمد مرتضى الحسینى الواسطى الزبیدی) بر قاموس شرحى بسیار مبسوط نوشته است، و بسیارى از اغلاط آن را تذکّر داده است، و مختارش را به أمثله عرب و أشعار آنان تأیید و تسدید نموده است، و آن شرح را تاج العروس من جواهر القاموس نامیده است، و مکرّر به طبع رسیده است.
یى بن شفیع قزوینى، قاموس را به فارسى ترجمه کرده است و بسیار نیکو ترجمه کرده است، و خوب از عهده آن برآمده است، و ایراد و اشکال بسیارى بر فیروزآبادى نموده است، و گاهى طرفدارى از صحاح جوهرى کرده است و صاحب قاموس را تخطئه نموده است.
و نیز عبد الرحیم بن عبد الکریم صفیپورى، قاموس فیروزآبادى را به فارسى، خوب ترجمه کرده است، و آن را منتهى الأرب فی لغة العرب نامیده است. در اول آن گوید:
... از دیرباز در خاطر کسیر این هیچ: میرزا عبد الرحیم بن عبد الکریم صفىپورى چنان خطور مىکرد که لغات قاموس را به زبان فارسى بیان سازد و چون حلّ لغات قاموس که در جامعیّت لغت و ایجاز عبارت و کثرت فوائد و زیادت عوائد نسبت به دیگر کتب به مراتب اعلى حظّ أوفى داشت مرکوز خاطر بود، تدوین لغات بر طرز ترجمه آن به عبارت فارسى سلیس به نهجى که هر کس از آن بهرهیاب تواند شد اختیار آمد. و هر معنى یا مادّه لغت که در قاموس موجود نبود آن را از کتب سابقة الذکر (صحاح اللغات و شمس العلوم و نهایة الجزرى و مجمع البحار و دیوان الأدب و حیات الحیوان و تاج الأسامى و تاج المصادر بیهقى و مهذّب و مزهر و مغرب) برآورده بجایش افزود و چون این مؤلّف به اعتبار ترتیب الفاظ و کثرت معانى و لغات کتابى است جداگانه مسمّى به منتهى الأرب فی لغة العرب گردید ....
ترجمه قاموس قزوینى اگر چه به مراتب از منتهى الأرب بهتر و روشنتر و شیواتر است، لکن منتهى الأرب بر اثر حسن سلیقه که در ترتیب لغات قرار داده است و طریق اخذ آن را سهل المأخذ و آسانتر کرده است از آن پیشى گرفت و بهتر رواج یافت. و این هر دو ترجمه مکرر به طبع رسیدهاند.
این چند کتاب لغت عرب را به عنوان نمونه به قلم آوردهایم وگرنه کتب اصیل لغت عرب که در جمع و تألیف و تدوین آنها زحمت شایان و رنج فراوان کشیدهاند بسیارند. از آن جمله است جمهرة اللغه ابن درید (محمد بن حسن بن درید، متوفى 321 ه) که معاصر با جوهرى صاحب صحاح بوده است چه این که تاریخ وفات جوهرى را از 333 تا 400 ه ق گفتهاند. جمهره در چهار مجلّد رحلى در حیدرآباد دکن به طبع رسیده است. در شرح حال و بیوگرافى شیخ رئیس ابو على سینا دیدهام که کتاب لغتى که آن جناب با آن محشور بود، جمهره
ابن درید بوده است.
و از آن جمله است تهذیب اللغة أزهری (ابو منصور محمد بن احمد ازهری، متوفى 370 ه) که در پانزده مجلّد در مصر به طبع رسیده است.
و از آن جمله است مقاییس اللغة تألیف ابن فارس (ابو الحسن احمد بن فارس بن زکریا، متوفى 395 ه) که در شش مجلد در مصر به طبع رسیده است.
و از آن جمله است المحکم و المحیط الأعظم فى اللغة تألیف على بن اسماعیل بن سیده، متوفى 458 ه ق، که در هفت مجلد در مصر به طبع رسیده است.
و دهها کتب بزرگ و کوچک ارزشمند دیگر که پیشینیان در جمع و تنظیم و تدوین لغت عرب و غریب القرآن و غریب الحدیث تألیف و تصنیف فرمودهاند که تصور تحمّل رنج و زحمت آن بزرگواران با آن اوضاع و احوال و وسایل معاش و تعیّش آنان، دشوار مىنماید بلکه به افکل و حیرت کشاند. و ما آنچه را که از مطبوع و مخطوط زبر لغوى آنان در تصرّف داریم اگر به قلم آوریم، باید کرّاسهاى بنگاریم.
از زبیدى در تاج العروس گفتهایم که وى مختارش را به امثله و اشعار عرب تأیید و تسدید کرده است؛ آرى کتبى که در شرح امثال عرب نوشتهاند در فهم بسیارى از عبارات و مطالب علمى دخالت تام دارند، و حقّا از ابزار تحقیق عالم محقق دینىاند.
کتب امثال اصیل عربى که نگارنده بدانها آگاه است و در تملک دارد و از آنها استفاده مىکند، عبارتاند از مجمع الامثال میدانى (ابو الفضل احمد بن محمد نیشابورى میدانى متوفى 518 ه) که بسیار مرغوب و مطلوب در ایران چاپ رحلى سنگى شده است و معروف به چاپ ناصرى است.
و دیگر کتاب جمهرة الأمثال ابو هلال عسکرى است (ابو هلال حسن بن عبد الله بن سهل عسکرى متوفى 390 ه) که در بمبئى به طبع رسیده است.
و دیگر فصل المقال شرح کتاب الامثال ابو عبید بکرى است که از مصادر مجمع الأمثال میدانى است و در بیروت به طبع رسیده است.
و دیگر ثمار القلوب فى المضاف و المنسوب تألیف ثعالبى است (ابو منصور عبد الملک بن محمد بن اسماعیل ثعالبى نیشابورى متوفى 429 ه) که در قاهره مصر چاپ شده است. و دیگر الوسیط فى الأمثال تألیف واحدى است (ابو الحسن على بن احمد بن محمّد واحدى، متوفى 468 ه) که در کویت به طبع رسیده است.
کتب اربعه ادب که عبارت اند از بیان و تبیین جاحظ، و أمالى ابو على قالى، و ادب الکاتب ابن قتیبه، و کامل مبرد، و آنها را «ائمه اربعه کتب ادب» مىنامند، براى محقق در ادبیات عرب بسیار اهمیت دارند.
این وجیزه گرانقدر و ارزشمند را بیش از سى سال پیش در تدوین لغت عرب نوشته ام، و اکنون با اضافه برخى از نکات بدین صورت تنظیم و تحریر کردهام.
منبع:هزار و یک کلمه ج3 کلمه 308